دربارهٔ برشت و نظریات او تا به امروز در مطبوعات و رادیو تلویزیون سخن بسیار گفته شده است (هرچند به طور پراکنده و زیر فشار سانسور) و کتابهائی از او و دربارهٔ او به چاپ رسیده است و از آن جمله اثر دکتر فرامرز بهزاد، استاد ادبیات آلمانی در دانشگاه تهران.در این مقاله میکوشیم بر اساس یکی از نمایشنامههای او - مادر - به طور فشرده به تئاتری که برشت ارائه میدهد نگاهی بکنیم.
You are here: Home » آرشو شماره بیست و پنج » برتولت برشت، شاعر تآتر و اندیشههایش دربارهٔ هنر و تاریخ در نگاهی بهنمایشنامهٔ مادر(قسمت اول)
۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه
«آنها که زیردستند، زیردست نگهداشته خواهند شد
تا بالادستان بالادست بمانند.
رذالت بالادستان را حدّ و مرزی نیست.
حتی اگر به ازین بودند نیز
ثمری نداشت،
زیرا نظامی که بالادستها پی افکندهاند
استثمار است و اغتشاش و توحش
و لاجرم غیرقابل قبول.
• • • • • • • • • • • • • • • • • • •
تنها زور است که یاری میدهد؛ آنجا که زور حاکم است.
تنها آدمیانند که یاری میدهند؛ آنجا که آدمیان، هستند.
ب. برشت
[از نمایشنامهٔ یوحنای قدیس کشتارگاهها]
شیوهٔ «فاصله گذاری»
برشت در نوشتهئی با عنوان نظریه سیاسی «فاصله گذاری» در تئاتر، بهضرورت و اولویت اندیشه نسبت به احساس اشاره میکند و به این استنتاج صریح میرسد که برای درک واقعیت و غلبه بر آن، باید از واقعیت فاصله گرفت.
این فاصله گرفتن به معنی انزوا گزیدن و دورشدن از واقعیت نیست. بلکه به نظر برشت، هنرمند باید نسبت به واقعیت - هرچه هست - جانبدار، علاقهمند، مسؤول و متعهد، و در برابر آن مسلح به سلاح خرد و منطق باشد؛ و برای اینکه بتواند در تغییر و تصحیح و اصلاح و بهبود واقعیت نقش مؤثر خود را ایفا کند باید از احساس و هیجان بپرهیزد و دستخوش آن نشود. هنرمند باید «داور واقعیت» باشد، و داوری آگاهانه و منطقی تنها برای آن کس میسراست که بتواند فاصله بگیرد.
خاصیت و اهمیت انسان در این است که «بتواند به شگفت آید»، «بتواند سؤال کند» و برشت در این معنی چنین نوشته است:
«... ما کارگر را میبینیم که به یک مؤسسهٔ اقتصادی خوراک میدهد، آن را کامل میکند و بدان قدرت میبخشد؛ یعنی به همان دستگاهی که او را زیردست نگه میدارد...
روشنفکران را میبینیم که دانش و وجدانشان را میفروشند...
ما هنرمندان، خودمان را میبینیم که در و دیوار کشتیهای شکستهٔ در حال غرق شدن را نقاشی میکنیم...»
پس از این مقدمه نتیجه میگیرد که باید همه، و هنرمند پیش از دیگران، به خاطر کاری که انجام میدهند از خود به شگفت آیند، از خود سؤال کنند و داور خود شوند. یعنی از خود فاصله گیرند تا بتوانند بپرسند که چرا اینچنین زندگی میکنند. - و وظیفهٔ خاص هنرمند است که این «چرا» و همهٔ «چراها» ی دیگر را تعمیم دهد و همه گیر کند:
«... چه از این طبیعیتر که ما [هنرمندان] راهها و شیوههائی کشف کنیم که این شگفتی به همه سرایت کند؟»
و این، پایه و اساس نظریه و شیوهٔ «فاصله گذاری» است به معنی «در یک زمان در بطن واقعیت و بیرون از واقعیت قرار داشتن.»
شاید در این جا این یادآوری لازم باشد که: اصل دوگانگی به خودی خود نکتهٔ تازهئی نیست. مثلاً در آثار لوئیجی پیراندللو - بازی نویس بزرگ ایتالیائی - نیز دوگانگی مطرح است. منتها تفاوت برشت با او در این است که پیراندللو اگر جدی و شوخی و واقعیت و خیال را در آثار خود مطرح میکند مرز مشخصی میان دوگانگیهای خود نمیگذارد و اصولاً براین نکته تأکید میکند که میان حقیقت و مجاز خط فاصل آشکاری وجود ندارد. حال آنکه برشت - در مقام هنرمندی معتقد به «دانش» و آفرینندهٔ «تئاتر عصر علم»، برآن است که حتی اگر در واقعیت روزمره گاهی خود و احساس چنان درهم میآمیزد که حقیقت محو میشود، وظیفهٔ هنرمند متعهد این است که جانبِ خرد را بگیرد و مانع آن شود که بازیگر و تماشاگر، خود را و زندگی را و حقیقت را از یاد ببرند و به یکباره در دامن رؤیاها و تخیّلات به خواب روند.
چه گونه هنرمند باید فاصله را حفظ کند، و حتی پیش از آن، فاصله را به وجود آورد؟
هر جا که برشت از راهها و شیوهها و تمهیدات سخن به میان میآورد منظورش همین است: یافتن شیوهٔ کار. و ما در این جا میکوشیم شگردهای او را - و تاحد امکان باتوجه به نمایشنامهٔ مادر - نشان دهیم.
• اهمیت موسیقی و بهویژه ترانه (تنها و دست جمعی) در آثار برشت.
«ترانهها را از دیگر بخشها جدا کنید.
با شعار، با موسیقی با تغییر نور
با عنوانها، با تصاویر، نشان دهید که اینک
برادران هنری تئاترند که پا به صحنه میگذارند.
بازیگران به هیأت خوانندگان درآیند.
در وضع دیگر رودرروی تماشاگر - هنوز
جزئی از نمایشند؛ اما اکنون
آشکارا همکلام نویسندهاند.
• • • • • • • • • • • • • • • • • •
و مادر عزیز - ولاسووا -
در ترانهئی با صدای آرام خبر میدهد
که پرچم خِرد سرخ است.»
(از خرید برنج)
برشت در این شعر، به روشنی چند نکتهٔ مهم را درمیان میگذارد:
۱. هنگامی که قرار است در تئاتر او قطعهئی موسیقی اجرا شود، این موسیقی در همان حال که جزئی از کل نمایشنامه و نمایش است باید استقلال داشته باشد و از متن و بازی نمایشی جدا شود. بازیگر در این هنگام به خواننده تبدیل میشود؛ البته نه خوانندهئی که برای پرسوناژ مقابل خود بخواند، بل از بازیگران دیگری که بر صحنه حاضرند جدا میشود، پیش میآید و رو به تماشاگر میخواند.
بنابراین، نقش موسیقی مستقل و از بازی جداست هرچند که در عین حال همراه آن است؛ و در حالت تضاد با بازی، آن را کامل میکند.
۲. آنچه در ترانه یا یک قطعهٔ ضربی ارائه میشود، در همان حال که در جهت نمایش است از خط گفتاری آن خارج است. بهگفتهٔ خود برشت:
«[خوانندگان] آشکارا همکلام نویسندهاند.»
ادامه در بخش دوم
برچسبها:
آرشو شماره بیست و پنج
Related Posts
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر