قرن بیستم را قرن رونق نقد اجتماعی در عرصه ادبیات می دانند.به حق هم هرگونه اظهار نظر در مورد نویسندههای این قرن یک نگاه جامع و صحیح از اوضاع و احوال آن زمانه را می طلبد.قرن بیستم را شاید بشود پرتلاطم ترین دوره ی تاریخی زندگی بشر بر روی کره ی خاکی نامید.قرنی که با هزار امید و آرزوی متفکران قرن نوزدهمی که رویای آغاز دورهی سعادت بشر و به بار نشستن همهی نیکیها و خوبی های انسانی را در سر می پروراندند آغاز شد و با هزار پیشبینی و آرزوی پایان یافتن جهان و در هم پیچیده شدن طومار تمدن بشری پایان یافت. قرنی که امیدهای زیادی را نامید کرد وکو دکان بسیاری را یتیم .قرنی که شاهد فروریختن تمامی انگاره های دست ساز بشر و درانداختن طرحی نوین و تازه در جهان بود. زمانه ی وقوع بزرگترین جنگ های تاریخ.دوره ویرانی کامل پایه های سست و لرزان آقایی و یکه تازی اروپا در جهان وظهور وبروز قدرت هایی از جنس دیگردر پهنه ی گیتی.قرن سوررئالیسم و دادائیسم.قرنی که نیمه بیشترش را مردم سرتاسر جهان با گرسنگی و فقرو مرگ دست به گریبان بودند و باید تاوان جنگی هایی را می دادند که هیچ تمایلی به شروع و ادامه شان نداشتند و این تازه شرح حال مردم اروپا بود و بماند حال و روزی مردم نگون بخت آفریقا و آسیا که دیگر واقعا هیچ ارتباطی با جنگ نداشتند و فرسنگ ها از سردمداران جنگ افروز و رویا های مشوششان فاصله داشتند.قرن استثمار و زروگویی. قرن «اگر با من نباشی پس بهتر است که اصلا نباشی»ها. و برشت فرزند اینچنین زمانه ای بود
برشت ازنظاره مسخ هموطنان آلمانیش توسط دستگاه تبلیغاتی رایش به ستوه آمده بود او در نمایشنامه آدم آدم است خود از قول «گالی گی» که تا قبل از جنگ به زندگی معمولی خویش مشغول بوده و کاری به کار کسی نداشته است اینچنین می گوید((اینک احساس می کنم که می خواهم دندانهایم را در گلوی دشمن فرو کنم.....» و او این را فاجعهی قرن بیستم می داند فاجعهای که در جای دیگر در آدم آدم است بی هویتی انسان های این قرن را به تصویر می کشد سربازهایی که تمام هویتشان در برگهی ماموریتشان است و بدون این یک تکه کاغذ انگار که دیگراصلا وجود ندارند «جای آدم را آدم دیگر پر می کند اما برگ خدمت چیز مقدسی است» چرا که آدم آدم است همانطور که یک لنگه کفش یک لنگه کفش است به آدم قرن بیستمی هم همانند یک ماشین صنعتی یک وسیله و ابزارنگاه می شودکه بود و نبودش تفاوتی ندارد اگر این آدم نباشد یک آدم دیگر جایش را می گیرد.
برشت بارها به علم فروشی کاسبکارانه دانشمندان تاخته بود دانشمندانی که اگر علمشان بمب می شد و بر سر کودکان بیگناه فرو می ریخت ویا فشنگی می شد تا سینه ی همسر یک زن یا پدر یک فرزند ویا پسر یک مادررا می شکافت، برایشان چندان تفاوتی نمیکرد آنها کاری به کیستی اربابانشان و استفادهای که از علمشان می بردند نداشتند و تنها چیزی که می دیدند میزان در آمد حاصل از فروش علمشان بود این بردگان علمی خود را در معرض فروش می گذاشتند و هرخریداری که قیمت بالاتری را پیشنهاد می داد در اختیار همو قرار می گرفتند.حال از متحدین بود یا متفقین چه فرقی می کرد دانشمند پول و رفاه می خواست که در اختیارش بود. او در «زندگی گالیله» معیارهای ارزشمندی یک حرکت علمی از طرف سرمایهداران که همانا میزان سودمندی و سوداوری آن است را با کنایه به ریشخند می گیرد.او معتقد بود که این دانشمندان به هدف اصلی علم که همان آسانتر زندگی کردن بشر است خیانت کرده اند و جهلشان بیش از علمشان به بشر خدمت می کرد.
برشت فرزند زمانه جنگهای خانمان سوز بود او دو جنگ بزرگ تاریخ را از نزدیک لمس کرد در اولی خودش از سربازان اعزامی به جنگ بود و در دومی از فعالین ضد جنگ و به خاطر همین فعالیتهایش در سال 1933 مجبور شد از دست گشتاپو بگریزد و سالها آواره کشورهای اروپایی مختلف و در آخر آمریکا شود. پس از اتمام جنگ در اروپا و آغاز جنگ سرد برشت که دیگر در آمریکا هم به عنوان یک کمونیست جایی نداشت مجددا به وطن برگشت و در آلمان شرقی ساکن شد. برشت یکی از مردمی ترین نویسنده های قرن بیستمی بود مردمی بودن او در نمایشنامههای ساده و به دور از تکلف وی به وضوح مشخص است او خود می گفت «من با مردم ساده و عامی پیمان می بندم، به سرم کلاهی پشمین از آن که آنها بر سر می نهند می گذارم، میگویید آنها حیوانهایی متعفن و کثیفند، چنین نیست؟ خوب . منهم مثل آنانم». او در14اوت1956در 58 سالگی و در اوج موفقیت ادبی درگذشت.
0 نظرات:
ارسال یک نظر